مردی به نام شقایق

ای دل نگفتمت نرو از راه عاشقی / رفتی بسوز کین همه آتش سزای توست...

مردی به نام شقایق

ای دل نگفتمت نرو از راه عاشقی / رفتی بسوز کین همه آتش سزای توست...

مردی به نام شقایق

از درد سخن گفتن و از درد شنیدن
با مردم بی درد ندانی که چه دردیست!

***

شقایق وحشی آزاده است و تعلقی ندارد.

در دشتهای دور، لابه‌لای سنگها می‌روید و به آب باران قناعت دارد

تا همواره تشنه باشد و بسوزد.

داغدار است و گلبرگهای سرخش را نیز گویا به خون آغشته‌اند.

شهید نیز آزاده است و فارغ، قانع، تشنه، سوخته دل و داغدار و غلطیده در خون

اما میان این دو چه نسبتی است؟

*******
اگرچه برگهایی زرد دارند
و در دل شعله هایی سرد دارند
کسی اما نمیفهمد که یک عمر
"شقایق"ها دلی پر درد دارند...
******
به ظاهر مرد:.متاهل:.
کارشناسی مهندسی شیمی
ارشد مهندسی هسته ای
صنعتی اصفهان:.

مدیر مهندسی یه پتروشیمی تو جنوب کشور فعلا!:.
متاسفانه ساکن تهران!

فقط حسین...
همین.

طبقه بندی موضوعی

کلمات کلیدی

بایگانی

پربیننده ترین مطالب

محبوب ترین مطالب

آخرین نظرات

پیوندها

مسابقه ی بوسه بر گلو

سه شنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۲، ۱۰:۱۵ ق.ظ

 انگار آتشیست در آوای هر گلو

وقتی که باز میشکند بغض در گلو


قصه شروع میشود از چند واژه خون

یک طفل شیرخواره و تیر سه پر... گلو



خندان نشست بر سر زانوش حرمله

وقتی که دید بی زره و بی سپر گلو


داغی در این معامله تقسیم شد ولی

سهم پدر جگر شد و سهم پسر گلو


پیشی گرفت از لب بابا سه شعبه ای

در عرصه ی مسابقه ی بوسه بر گلو


آن تیر نا نجیب رسید و برید و رفت

بر روی دست معجزه... شق القمر... گلو


بالا گرفت جام پر از خون دست را

برخواست بانگ هلهله از نای هر گلو


قصه تمام نیست... شغالان بی حیا

فکر غنیمتند خدایا مگر گلو...؟


در پشت خیمه ها به زمین نیزه میزنند

طاقت نمانده است ولی نیزه در گلو...

#

قصه به "سر" رسید ولی رفت روی نی

چشمان مادری شده خیره بسوی نی


پ.ن:

باز کن از ساقه ی این تیر انگشتان خود

نیست همبازی تو... بیچاره ام کردی علی...


دیدید وقتی انگشتتون رو تو دست نوزاد میزارید چطوری محکم انگشتتون رو میگیره؟
الهی باب الحوائج حضرت علی اصغر(ع) همینطوری تا آخر عمر دستمون رو بگیره.

صلی الله علی الحسین و علی علی ابن الحسین...


اصغر ارباب ما از کل عالم اکبر است.

پ.ن2:

لذت بخش ترین لحظه عمر شاعر

لحظه ایه که شعراش رو تو هیئت اربابش

همونجایی که مادرش فاطمه زهرا(س) نشسته و ناله میزنه

بخونن و گریه کنای ارباب پابه پای کلماتش گریه کنند...

خداروشکر که ارباب این لذت رو به منه روسیاه هم چشوند.


+

حضرت ارباب

ببخش که از ما بیش از این بر نمی آید

ببخش که این کلمات

یارای به دوش کشیدن بار غمت را ندارد...

۹۲/۰۸/۲۱ موافقین ۰ مخالفین ۰
مردی به نام شقایق

نظرات  (۲۲)

۲۱ آبان ۹۲ ، ۱۱:۵۸ پلک شیشه ای
سلام علیکم

این اشعار اشک داشت بسیار ...
بسیار زیبا بودند!
انگشتی که نوزاد محکم میگیره ... علی اصغر ... خیلی دوست داشتنی بود این جمله ...
ان شاءالله طبع تون به توفیق خود ارباب همیشه همین طور پرسوز باشِ
نوکری ارباب از همه چیز شیرین تر است! این نوکری مبارکتون

خداقوت
یاعلی(صلوات برای فرج)
روضه علی ا ص غ ر هم جگر می خواهد!

پاسخ:
پاسخ:
عشق یک سینه و هفتاد و دو سر می خواهد
بچه بازیست مگر؟ عشق جگر می خواهد...

سلام
همه حرفها را در همین جمله خودتان فرمودید:
نوکری ارباب از همه چیز شیرین تر است!

و دیگر هیچ...


عزاداریهاتون قبول
چشم شماهم همیشه برای ارباب گریان

یاعلی
اعظم الله اجورکم

پاسخ:
پاسخ:
زان تشنگان هنوز به ایوق میرسد
فریاد العطش.....
۲۳ آبان ۹۲ ، ۰۹:۱۷ طلبه امروزی
سلامی و درودی
با دو موضوع در یک مطلب بروز هستیم .
موضوع اول "مدگرایی" : صرف مدگرایی در اسلام مشکلی ندارد ... (در وبلاگ کامل بخوانید)
موضوع دوم "نظریه های جدید" : 1. قمه زنی (قمه زنی حرام است) 2. حقوق زنان (حقوق زنان بر اساس عدالت مساواتی است نه استحقاقی ، یعنی زن و مرد در حقوق برابرند) 3. غناخوانی زنان (خوانندگی زنان با رعایت شرع حتی اگر موجب طرب و ترجیع شود حرام نیست) . می توانید این موضوع ها را در قسمت "نظریه های جدید" مطالعه کنید .

پاسخ:
پاسخ:
سلام

این حرفایی که شما میفرمایید اصن امروزی نیس!
اتفاقن مال نسلای قبله که همشون رو قبلیا جواب دادن!

من یکی که دیگه حوصله خوندن شبهات قدیمی رو ندارم!
حداقل از اساتیدتون(همونا که بهشون میگید آیت ا...) در خواست کنید بعد از این همه سال حداقل چهارتا شبهه جدید از خودشون درست کنن که ما حوصلمون سر نره و یه ذره فکر کنیم رو حرفاتون!

این حرفایی که اسمش رو گذاشتید امروزی! بیست سال قبل شهید مطهری جواب دادن.

ازتون درخواست شبهات جدید دارم.
اگر خواستید میتونم بهتون کمک کنم و یه سری شبهات جدید در مورد قرآن و پیامبر و ائمه و اسلام و اینا براتون بگم که شما به اسم خودتون تو وبلاگتون بزنید!

ولی از یه چیز شما خیلی خیلی خیلی خوشم میاد!
اونم پشتکار و اعتماد بنفستونه!

واقعن قابل ستودنه.

امیدوارم تو راهتون موفق نباشین!

بدونید که اسلام ناب همیشه پیروزه

یاعلی
از پا افتاده‏ام؛ از بس که کنار هر جنازه صدچاک زانو زدم و نشانی از تو ندیدم.
بعد از آن همه آوارگی و اسارت و در به دری، برایم رمقی نمانده که میان سر و تن از هم جدایت، سعی میان صفا و مروه کنم.
خودت را به من نشان بده، ای بی‏نشانه‏ ترین!
روا مدار که زینب علیهاالسلام با این پای پر آبله و قامت خمیده، در میان کشته‏ های نینوا بچرخد و زمین بخورد و تو را نیابد.
با من باز گو، تو را چگونه بازشناسم ای غریب‏ ترین آشنا!
کجاست آن پیراهن کهنه‏ ای که به یادگار، از مادرمان بر تن کرده بودی؟
چرا جای بوسه‏ های مادرم به خون نشسته و خاک غربت، بر تن آفتاب‏خورده‏ ات خزیده است؟
صدایم کن برادر!
من از همسایگی با درد و تازیانه می‏آیم و از جوار همشهریانی که سنگم زدند و ناسزایم گفتند. در کوفه، جایت خالی بود که چگونه با هلهله و خاکستر و اهانت به استقبال کاروان عزادارمان آمدند و در شام... همان بهتر که نبودی و ندیدی که آن خیزران که بر لب و دندان نازنین تو می‏خورد، چگونه بر جان نیم‏سوخته‏ ام شرر می‏زد و دل به خاکستر نشسته‏ ام را دوباره به آتش می‏کشاند. همان بهتر که نبودی و ندیدی آن سنگی که سر بریده تو را بر نیزه هدف گرفت، به خون پیشانی شکسته‏ ام رنگ یافت و آن دختر معصومت که به کنیزی خواسته شد و...
پس تو دیگر بر اندوه دلم، رنج جدایی‏ ات را اضافه نکن و خودت را به من بنمایان!
نکند مرا نشناخته‏ ای که با من از سر آشنایی سخن نمی‏گویی؟
بگذار رد خون پیشانی شکسته‏ ام را پاک کنم و خاکستر کوچه‏ های کوفه را از معجر نیم‏سوخته‏ ام بروبم!
برادرم! کبودی رخسارم را بهانه نکن که تو از سال‏ها پیش، با طعم تلخ سیلی و تازیانه آشنا هستی؛ این قامت خمیده هم که به پای شکستگی قد مادرمان نمی‏رسد.
چرا خودت را از من دریغ می‏کنی؟
نکند از خواهرت رنجیده‏ ای؟ دلتنگ دختر سه ساله‏ ات هستی که در خرابه‏ های شام تنها ماند؟ داغ دلم را تازه ‏تر نکن! بگذار این زخم کهنه، سربسته بماند؛ من خسته ‏تر از آنم که بتوانم دوباره بر قصه غم‏ انگیز دختر سه ساله و سر بریده، زار بگریم.
چشمم به خون نشست از دیدن آن تن کوچک پر از کبودی و سوختگی!
تو را به جان رقیه علیهاالسلام مرا دریاب! من برای یک دل سیر گریستن به آغوشت محتاجم.
قربون دستای کوچولوش ...قربون لبهای ...
چندوقتیه فکرم مشغوله موقع پرتاب تیر ب گلو عباس کجابود ..این واقعه قبل از شهادت حضرت ابولفضل یا ن؟ اگه بعدشه که خب مگه کمرمولامون شکسه نشد ...پس چجوری تحمل میکنه تیر گلوی اصغررو؟ مگه دلش پاره نشده بود از تیکه های بدن علی اکبر....
چرا ما شب عاشورا جون نمیدیم؟ ..این همه مصیبت

پاسخ:
پاسخ:
سلام

عباس کنار علقمه....

این واقعه طبق مقاتل قبل از آخرین وداع حضرت بوده.

این که چطور تحمل کردند رو باید از چشمای پرخون امام زمان(عج) پرسید...

کاش میمردیم شب عاشورا و دوباره روضه های زینب رو نمیشنیدیم...
سلام
یک سوال بیربط:
شما میدونید ما آدمها چرا انقدر حرف میزنیم؟؟

پاسخ:
پاسخ:
علیک سلام

بله!
از پا افتاده‏ام؛ از بس که کنار هر جنازه صدچاک زانو زدم و نشانی از تو ندیدم.
بعد از آن همه آوارگی و اسارت و در به دری، برایم رمقی نمانده که میان سر و تن از هم جدایت، سعی میان صفا و مروه کنم.
خودت را به من نشان بده، ای بی‏نشانه‏ترین!
روا مدار که زینب علیهاالسلام با این پای پر آبله و قامت خمیده، در میان کشته‏های نینوا بچرخد و زمین بخورد و تو را نیابد.
با من باز گو، تو را چگونه بازشناسم ای غریب‏ترین آشنا!
کجاست آن پیراهن کهنه‏ای که به یادگار، از مادرمان بر تن کرده بودی؟
چرا جای بوسه‏های مادرم به خون نشسته و خاک غربت، بر تن آفتاب‏خورده‏ات خزیده است؟
صدایم کن برادر!
من از همسایگی با درد و تازیانه می‏آیم و از جوار همشهریانی که سنگم زدند و ناسزایم گفتند. در کوفه، جایت خالی بود که چگونه با هلهله و خاکستر و اهانت به استقبال کاروان عزادارمان آمدند و در شام... همان بهتر که نبودی و ندیدی که آن خیزران که بر لب و دندان نازنین تو می‏خورد، چگونه بر جان نیم‏سوخته‏ام شرر می‏زد و دل به خاکستر نشسته‏ام را دوباره به آتش می‏کشاند. همان بهتر که نبودی و ندیدی آن سنگی که سر بریده تو را بر نیزه هدف گرفت، به خون پیشانی شکسته‏ام رنگ یافت و آن دختر معصومت که به کنیزی خواسته شد و...
پس تو دیگر بر اندوه دلم، رنج جدایی‏ات را اضافه نکن و خودت را به من بنمایان!
نکند مرا نشناخته‏ای که با من از سر آشنایی سخن نمی‏گویی؟
بگذار رد خون پیشانی شکسته‏ام را پاک کنم و خاکستر کوچه‏های کوفه را از معجر نیم‏سوخته‏ام بروبم!
برادرم! کبودی رخسارم را بهانه نکن که تو از سال‏ها پیش، با طعم تلخ سیلی و تازیانه آشنا هستی؛ این قامت خمیده هم که به پای شکستگی قد مادرمان نمی‏رسد.
چرا خودت را از من دریغ می‏کنی؟
نکند از خواهرت رنجیده‏ای؟ دلتنگ دختر سه ساله‏ات هستی که در خرابه‏های شام تنها ماند؟ داغ دلم را تازه‏تر نکن! بگذار این زخم کهنه، سربسته بماند؛ من خسته‏تر از آنم که بتوانم دوباره بر قصه غم‏انگیز دختر سه ساله و سر بریده، زار بگریم.
چشمم به خون نشست از دیدن آن تن کوچک پر از کبودی و سوختگی!
تو را به جان رقیه علیهاالسلام مرا دریاب! من برای یک دل سیر گریستن به آغوشت محتاجم.

پاسخ:
پاسخ:
مدعی هرگز مزن بیهوده لاف عاشقی
این حسین تنها یک عاشق دارد آن هم زینب است...
۲۴ آبان ۹۲ ، ۱۴:۵۷ خادم الجواد
سلام عزاداری هاتون قبول
ما را که ان شاالله یادتون نرفت دعا کنید
خیلی التماس دعا من که به خاطر شرایط
روحی ام خیلی نمی تونستم توی مجالس روضه و هیئات امسال شرکت کنم
ولی در درست کردن نذری کلی کمک کردم
امیدوارم آقا ببخشمون

باز باران با ترانه ...می خورد بر بام خانه
یادم آمد کربلا را / دشت پر شور و بلا را
گردش یک ظهر غمگین
گرم و خونین
لرزش طفلان نالان
زیر تیغ و نیزه ها را
با صدای گریه های کودکانه
وندرین صحرای سوزان
می دود طفلی سه ساله
پرزناله / دلشکسته / پای خسته / باز باران
قطره قطره می چکد از چوب محمل ...

یا علی

پاسخ:
پاسخ:
سلام

دعاگوی همه دوستان و بزرگواران بودیم.

نوکری ارباب ما هرجا و هر زمان و هر نوعی باشه با ارزشه.

دعاهای امام زمان در حقتون مستجاب

یاعلی
سلام علی جان
نمیدونم ماها چه طور روضه میشنویم که...
باید برای روضه ارباب جون داد
و چه لذتی بالاتر از نوکری ارباب
بر من لباس نوکری ام را کفن کنید
نوکر بهشت هم برود باز نوکر است

"یعنی دیگر آب برای علی اصغر هم نبود. دیگر از این بالاتر!
حالامی‌نشینیم بحث پسته می‌کنیم. بحث ماشین گوشت قرمز و مرغ . حالا هرچه دست خودمان نباشد.
خیلی‌هایش دست خودمان است.
بابا آب برای علی اصغر نبود آن هم کنار رودخانه فرات. تحریم اقتصادی این است.
اما امام حسین به یزید بله گفت یا نگفت؟ نگفت.
بعد امام حسین گفت: می‌دانید من که هستم؟
شیر زهرا را خوردم که زیر بار زور نمی‌روم. زیر سم اسب می‌روم، زیر بار زور نمی‌روم. مادرم زهراست."آقای قرائتی

پاسخ:
پاسخ:
مرگ بر ابولهب

مرگ بر یزید و شمر و ابن سعد

مرگ بر

زاده ی زیاد

بگو بلند: بیش باد!

مرگ بر

قطعنامه های بستن فرات

قحط آب

مرگ بر

تیر مانده بر گلوی کودک رباب

مرگ بر

قتل خنده های روشن علیرضا

مرگ بر گلوله ای که خط کشید

روی خاطرات آرمیتا

یک کلام:

مرگ بر

آمریکا
سلام
عزاداری هاتون قبول باشه ان شاءلله.

می‌رسد ناله آن مادر عاشورایی
زیر لب زمزمه دارد: "پسرم لالایی

کمی آرام که صحرا پُرِ گرگ است علی
و خدای من و تو نیز بزرگ است علی

می‌روی زیر عبای پدرت آهسته
کودک من به سلامت سفرت، آهسته

پسرم می‌روی آرام و پر از واهمه‌ام
بیش تر دل نگرانِ پسر فاطمه‌ام

پسرم شادی این قوم فراهم نشود
تاری از موی حسین بن علی کم نشود

تیر حس کردی اگر سوی پدر می‌آید
کار از دست تو، از حلق تو برمی‌آید

خطری بود اگر، چاره خودت پیدا کن
قد بکش حنجره‌ات را سپر بابا کن"

آه بانو! چه کسی حال تو را می‌فهمد؟
اصغر از فرط عطش سوخت، خدا می‌فهمد

سیدحمیدرضا برقعی


التماس دعای مخصوص
یاعلی

پاسخ:
پاسخ:
سلام

محتاجیم

امان از بعضی شعرها...
بمیرم برای شرمندگی آقا وقتی رباب رسید ..

پاسخ:
پاسخ:
با خودم فکر می کنم اصلا چرا باید رباب با آب هم قافیه باشد؟!...

گاه روضه خوان ها زیادی شلوغش میکنند...

حرمله آنقدر ها هم که می گویند تیر انداز ماهری نبود...

هدف های روشنی داشت....

چشم عباس...

گلوی تو...

سینه ی حسین...

تنها تو بودی که خوب فهمیدی استخوانی که در گلوی علی بود سه شعبه بود!

شش ماه علی بودن را طاقت آوردی!

خون تو جاذبه ی زمین را از بین برد...

حالا پدرت یک قدم سوی خیمه می رود...

برمی گردد....

.می رود...

بر می گردد...

می رود....

عرق شرم مرد را تشنه تر می کرد....

باز هم یک قدم میرود برمی گردد...

می رود پشت خیمه ها با غلاف شمشیر برایت از خاک گهواره می سازد....

تا دیگر صدای سم اسب های وحشی از خواب بیدارت نکند...

رباب می رسد از راه ....با نگاه... با یک جمله ی کوتاه ...

آه آقا خودتان که سالمید ان شالله...

اصغرم فدای سرت...
سلام
دیگر نمانده
رشته ی امید
در کفم
جز این دوقطره اشک
که وقف عزای توست
یا حسین....

طبع تون بی قرار ...
روضه هاتون قبول .

پاسخ:
پاسخ:
من مشتری یوسف و در دست کلافی
جز رشته ی دل بر سر بازار ندارم...

چشمتون اشکبار
نفس هاتون محزون اهلبیت ان شاالله

یاعلی
سلام و عزاداریهاتون مقبول نظر حضرت
واقعا این شعر خودتون بود؟؟؟
خیلی خوب بود! بهتون تبریک میگم برای این طبع روان و زبان شیوا...
التماس دعا

پاسخ:
پاسخ:
سلام و شما هم.

این اشعار همه از ارباب هستن که خودشون به زبون ما جاری میکنن.

محتاجیم.

یاعلی
نظر اقا یا خانم کفترباز واقعن لایک داره ...من نمیدونم این مردم چرا از این رو ب اون رو میشن هر از گاهی ...میریم میشینیم با قاتلان احمدی روشن و ...سریک میز میخندیم و از مذاکره حرف میزنیم و پشت بندش هم از گزینه های روی میز میشنویم بازهم میخندیم ...
خسته میشویم از بی پولی برای نرفتن به هایپر استار و عوض نکردن مدهایمان و...حواسمان نیست ک دارند عده ای با نان خشک از این عاشورا محافظت میکنن
آه امان از این فرزندان انقلاب

پاسخ:
پاسخ:
شاید باورتون نشه ولی این بار هیچی ندارم بگم!

فقط صبر میکنم. صبر....

فقط اینو میدونم که ماها باید قوی بشیم تو همه زمینه ها! همین.
یــــــــــ ادگـــــــــ اری مــــــــــ ادرمـ

بروزم
با
وبلاگ جدید

پاسخ:
پاسخ:
سلام

واقعن خوشبحالتون با این یادگاری(آیکون حسودی)

مطالبتون رو خوندم. بسیار عالی

قالب و گرافیک وبتون هم که حرف نداشت.

موفق باشید.

یاعلی
سلام بر اخوی بزرگوار...
عزاداریهاتون قبول...
کربلا نصیبتون انشاالله...
عالی بود بزرگوار..
خدا بهتون قوت بده..
شدیدا محتاج دعایم.. دلتان شکست یادی هم از ما کنید..


و
بروزیم با موضوع "تاثیر موسیقی بر روان موزیسین های معروف جهان "


یا علی...

پاسخ:
پاسخ:
سلام

کربلا نصیب همه گریه کنای ارباب

دعاگوی همه بزرگواران هستیم.

موضوع بسیار جالبیه. خیلی چیزارو مشخص میکنه ولی کو چشمی که عبرت بگیره!

یاعلی
پدری بود؛
که سه علی داشت؛
دوست داشت هر سه تایشان
مثل صاحب اسمشان بشوند.
نعل های تازه، به اولی امان نداند،
تیر سه شعبه به آخری...
وسطی اما بیشتر از همیشه
شبیه شد به پدربزرگش،
آن زمان که دست هایش را می بستند...

پاسخ:
پاسخ:
فقط به جرم علی بودن......
سلام

عجب پستی...
السلام علیک یا طفل الصغیر...

انشالله که 6ماهه ارباب دستمون رو بگیره.

پاسخ:
پاسخ:
سلام

ان شاالله...

اصغر ارباب ما از کل عالم اکبر است

یاعلی
زینب طلوع بود ولی ابتدا نداشت
زینب غروب بود ولی انتها نداشت

زینب رسول بود ولی مصطفی نشد
شهر نزول بود اگرچه حرا نداشت

زینب اگر نبود کسی فاطمی نبود
زینب اگر نبود کسی مرتضی نداشت

زینب اگر نبود حسینی نمی شدیم
زینب اگر نبود زمین کربلا نداشت

زینب هر آنچه گفت تمامًا حسین بود
اصلا به غیر نام حسین اعتنا نداشت

زینب اگر نبود مسلمان نداشتیم
باور کنید ذکر حسین جان نداشتیم
یا زینب

پاسخ:
پاسخ:
زینب اگر نبود.....

زینب اگر نبود مسلمان نداشتیم
باور کنید ذکر حسین جان نداشتیم

آره به خدا..
با همه وجود حس میکنم
سلام بر اخوی بزرگوار
در خصوص جوابتون به کامنت طلبه امروزی باید بگم واقعا تحسین برانگیزه..
جوابتون دندانشکن بود..
بسیار بسیار عالی..
کیف کردیم..
خدا قوت..


پاسخ:
پاسخ:
سلام
هعییییی

چی بگم که دلم خونه!

دیگه حال و حوصله بحث کردن در مورد هیچی رو ندارم!

ولی این بنده خدا یه چیزش برام خیلی جالبه. پشتکار و اعتماد بنفس!

واقعن تو این زمینه عالیه.

بگذریم.
بهتره آدم وقتشو تلف نکنه. من اکثر نوشت هاشو میخونم ولی حوصله جواب دادنش رو ندارم چون غالبا بحث مفصل میخواد.

ایشون مشکلش اساتیدش هستند!(بیشتر نمیتونم بگم!)

طلبه ای که از خودش فکر نداشته باشه بهتر از این نخواهد شد.

دعابفرمایید اهل فکر باشیم هممون
یاعلی
سلام.
دمتون گرم و هنرتون مستدام. برای همه دعا کنین.
راستی یه شعری چند وقت پیش یه جا شنیدم که خیلی قشنگ بود ولی یادم نموده. کلیتش با این مضمون بود که (انقدر تعجب کرد که به جای گریه ناگهان تبسم کرد) یا چیزی شبیه این؛ در مورد شهادت حضرت علی اصغر و عکس العمل امام حسین(ع). اگه شما یادتون هست یا شنیدینش لطف کنین برای بنده بفرستین. تشکر.
بروزم با:
«...صحنه در آن کوچه تنگ و شلوغ حلبی آباد و وارد شدن آن شخصیت عجیب به خانه ای محقر، که فریاد شادی و هلهله مردم بدرقه اش می کرد بسیار عجیب بود. به اتفاق هم وارد اتاق محقری شدیم و در روی نیمکت نشستیم. احساس کردم که تمام هند نیز منتظر است چند کلمه حرف مرا بشنود. به آقای گاندی گفتم...»
بر گرفته از کتاب «زندگی من» به قلم «چارلی چاپلین»

پاسخ:
پاسخ:
سلام
دعاگوی دوستان هستیم

اون رو یادم نیست ولی این بجای اون:


هر شیعه که در بهشت همسایه ی توست
هر مرجع تقلید که بر پایه ی توست
ولله قسم به خون به گهواره ی عشق
شاگرد علی اصغر شش ماهه ی توست

م.شیدا


یاعلی
۰۲ آذر ۹۲ ، ۰۷:۴۱ مَـ ه جَبیـטּ
برای دلِ خجلت زده ی ارباب ..
فقط اشک ریختم ..

» چی کشید ..

پاسخ:
پاسخ:
برای این مصیبت اشک کمه
باید خون گریه کرد...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">